بعد از چند سال هنوز باید حواسم را جمع کنم،
گاهی که حواسم پرت سکوت خانه میشود
یا نگاهم به عکسی میافتد و فکرم پی خاطره ای میرود ..
دستهایم به عادت چند ساله دو فنجان قهوه درست میکنند...
خالی کردن فنجان دوم توی ظرفشویی عذاب است! عذاب
/ زویا پیرزاد |
....................................................
بچه که بودم
"پاییز"
با روپوش سرمه ای از راه میرسید.
بزرگتر که شدم، پسر همسایه بود...
سربازی که اسمم را توی کلاهش نوشته بود
مادرش میگفت:
گروهبان جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد.
آن وقت ها دوستت دارم را نمی گفتند،
کشیک می دادند...!
| رویا شاه حسین زاده |
.................................................................